نام من امیلی است و یک محقق ارشد UX در Google Assistant هستم. این بدان معناست که با کاربران، در درجه اول کودکان و خانوادهها کار میکنم تا بفهمم چگونه میتوانیم برنامه دستیار گوگل را برای آنها بهتر کنیم. روشهای زیادی وجود دارد که در شغل خود تحقیق میکنم، اما در درجه اول یک محقق کیفی هستم، به این معنی که مصاحبههای زیادی انجام میدهم. من با بچهها، والدین و خانوادهها در انواع مختلفش بسیار زیاد صحبت میکنم. گاهی اوقات به خانه آنها میروم و طریقه زندگی و نحوه جایگیری فناوری در فضای زندگی آنها را مشاهده میکنم و گاهی اوقات بهصورت شخصی از طریق مصاحبههای نفربهنفر با هم صحبت میکنیم.
من به طرق مختلف با طراحان کار میکنم. راههای رسمی مانند جلسات و تلاشهای گروهی وجود دارد که از طریق آن باهم کار میکنیم و بسیاری از اسپرینتهای طراحی را انجام میدهیم، اما همچنین دوست دارم با طراحان به شیوههای غیررسمی هم کارکنم، مثلاً اتفاقاً در راهرو آنها را می بینم و گپ میزنم یا به بهانه ایدههایی که در طول تحقیقات به ذهنشان میرسد و میدانند در مورد طرحهایی هست که دوست دارم بسازم یا آنها مشغول ساخت آن هستند، به هم سر میزنیم و آنها دیدگاه مشترکی در موردش پیدا میکنند.
فکر میکنم زمانی که سعی داشتم به مهندسانم در مورد سطوح رشد کودکان چیزهایی بگویم، قدرت تحقیقات کاربر برایم واضح شد. من میگفتم باید این ویژگی را تغییر دهیم زیرا بچهها همیشه قادر به خواندن نیستند و بر آن پافشاری میکردم، اما مهندسان متوجه آن نمیشدند. آنها آن را کاملاً درک نمیکردند زیرا ما با خواستگاهی از دو پایگاه دانش متفاوت و برای دو هدف متفاوت کار میکردیم. بنابراین آنها را برای یک جلسه تحقیق دعوت کردم و برنامه دستیار گوگل را در مقابل یک دختر 7 ساله قراردادم. همانطور که او در حال مرور برنامه بود، میتوانستید ناامیدی را در چهره او مشاهده کنید. به او گفتم: «بعدازآن در این صفحه چهکار میکنید؟» او گفت: «نمیدانم.» من همچنان فشار میآوردم و او مدام میگفت: «نمیدانم» تا اینکه بالاخره گفت: «من نمیتوانم بخوانم.» همه مهندسینی که در اتاق کناری ناظر بودند از تحقیقات برای کاربران ما قدردانی کردند و واقعاً یاد گرفتند که از طریق تحقیق با کاربران ما به درک مشترکی برسند.