شاید شنیده باشید که برای بهبود حافظه خود باید بازیهای فکری انجام دهید. کرک اریکسون (2014) نشان داد که ورزش جسمی بیشتر از بازیهای فکری بر حافظه شما تأثیر میگذارد.
خاطرات «زندگینامهای» و «بازگشت به گذشته» در معرض تغییر هستند، اما انواع دیگر خاطرات در صورت تکرار کافی، در برابر تغییر مقاومت میکنند.
«حافظه معنایی» حافظه حقایق است. «آیا پاریس پایتخت فرانسه است؟» سوالی است که از حافظه معنایی استفاده میکند. پاسخ به «9x6 چند میشود؟» بعنوان یک حافظه معنایی، برخلاف خاطرات زندگینامهای یا بازگشت به گذشته که در معرض تغییرند، پس از نهادینه شدن تغییر چندانی نخواهد کرد. پیچیدگی در مورد حافظه معنایی، در بازیابی خاطره پس از نهادینه شدن نیست، بلکه نهادینه کردن آن است که دارای پیچیدگی است. اصطلاح روانشناسی این استقرار، «رمزگذاری» است. در ابتدای زمانی که افراد مشغول یادگیری گزارهها و واقعیتها هستند،چون پایداری آثار تحریک نورونها بسیار قوی نیست، حافظه در معرض تغییر و خطاهای بازیابی قرار دارد. اما هنگامی که افراد بارها و بارها گزاره و یا واقعیتی را تکرار میکنند، رد و اثر نورون قویتر میشود و کمتر تغییر میکند. میتوان به کسی قبولاند که لیون (به اشتباه) پایتخت فرانسه است، اما شما برای جایگزین کردن پاریس با لیون و تصحیح اشتباه، مجبورید این گزاره را بارها و بارها تکرار کنید تا پس از آموختن، پاریس در حافظه نهادینه شود.
نوع دیگری از حافظه پایدار، حافظه «روندی» یا «عضلانی» نامیده میشود. وقتی یاد میگیرید چگونه با ماشین رانندگی کنید، دوچرخه سواری کنید و یا با صفحه کلید تایپ کنید، از حافظه عضلانی استفاده میکنید. این نوع حافظه نیاز به تکرار زیاد دارد، اما پس از نهادینه شدن، تغییر یا فراموش کردن آن دشوار است. پس از یادگیری دوچرخه سواری، حتی اگر برای مدتی سوار دوچرخه نشوید، برای همیشه توانایی دوچرخهسواری دارید. اگر به مدت 20 سال سوار دوچرخه نشده باشید، ممکن است در دقیقه اول یا دوم کمی سخت باشد، اما به سرعت حافظه عضلانی مرتبط با این مهارت فعال میشود و حافظه بدون هیچ گونه دستخوردگی بازمیگردد. به همین دلیل یادگیری صحیح یک کار حرکتی برای اولین بار بسیار مهم است. اگر شخصی در ابتدا بجای روش ده انگشتی بر روی ردیف کلیدها از روش دو انگشتی برای تایپ کردن با صفحه کلید استفاده کند، فراموش کردن روش اشتباه و یادگیری اینکه تمام انگشتان را برروی صفحه کلید حرکت دهد دشوار خواهد بود.
خاطرات حواس بینایی، لامسه، شنوایی ، بویایی و مزهها برای مدت زمان متفاوتی ذخیره میشوند. در هنگام خواندن این متن، حافظه حس بینایی یعنی «حافظه نمادین» شما برای چند ثانیه فعال میشود. مغز شما حرفهایی را که میبینید فقط به اندازهای در حافظه نگه میدارد که بتوانید از آنها چند کلمه را دریابید. مغز شما صداهایی را که میشنوید را به اندازهای در «حافظه پژواکی» نگهداری میکند که یک جمله خاص را درک کند. در مورد لمس نیز همین صادق است، اما طعم و بو متفاوت هستند. وقتی چیزی را بو میکنید یعنی «حس بویایی» و چیزی را مزه می کنید، از آنجا که بو در تشخیص طعم بسیار موثر است، درک از حس از مراحل بسیاری که برای تشخیص بینایی و صدا در قسمت فوقانی مغز انجام می شود، رد میشود و مستقیماً به آمیگدال، جایی که احساسات پردازش میشوند، میرود. خاطرات بو و طعم به راحتی تغییر نمیکنند و از آنجا که آمیگدال درگیر این نوع حافظه است، بو یا طعم ممکن است یک واکنش عاطفی و خاطره قوی را به وجود آورد.
پس، ارتباط بین طراحی و این نوع از حافظهها چیست؟
ممکن است متوجه نباشید ولی وقتی افراد با یک نرم افزار، برنامه، وب سایت یا یک محصول تعامل برقرار میکنند، تقریباً به طور مداوم حافظه معنایی، حسی و عضلانی را رمزگذاری و بازیابی میکنند. در نظر بگیرید مشتریان شما روی روندی که محصول شما به آنها امکان انجامش را میدهد مثل پرداخت صورتحساب با برنامه بانکی آنلاینی که طراحی کردهاید و یا ویرایش یک فیلم با نرم افزار ویرایشی که طراحی کردهاید متمرکز شدهاند یا حتی انتخاب کردهاند که با ریموت کنترل طراحی شده توسط شما چیزی را تماشا کنند. آنها فکر میکنند که با محصول کاری انجام میدهند که البته درست است، اما بیشتر آنچه که آنها در پس زمینه واقعاً انجام میدهند، بازیابی خاطرات حافظه معنایی، عضلانی و حسی است. اگر چیزی را برای استفاده افراد طراحی میکنید، در واقع یک طراحی برای بازیابی آثار حافظه انجام میدهید.
بعنوان مثال من از تلفن هوشمندم بسیار استفاده میکنم و این مهارت را دارم که هرطور میخواهم آن را تنظیم کنم، به همین دلیل برای بررسی پیشبینی هوا، بررسی ایمیل و یا ارتباط با دوستانم در فیس بوک از حافظه معنایی، حسی و عضلانی استفاده میکنم.
وقتی صبح از خواب بیدار میشوم، در حالیکه هنوز از رختخواب خارج نشدهام به سراغ تلفنم میروم. آنچنان بیدار و هوشیار نیستم اما تلفن را برمیدارم، روی دکمهای که صفحه را روشن میکند، فشار میدهم و برای بررسی ایمیل، آیکون ایمیل را لمس میکنم. در این هنگام:
بیایید به یک برنامه درگاه بانکی آنلاین نگاه کنیم. من از یک برنامه بانکی متعلق به یک سازمان مالی بزرگ ایالات متحده استفاده میکنم. هفتاد درصد اوقات من از برنامه برای واریز وجه چک استفاده میکنم، 20 درصد دیگر از زمان به انتقال پول از یک حساب به حساب دیگر میگذرد و 10 درصد از زمان باقیمانده نیز مشغول گرفتن مانده حساب از طریق برنامه هستم. اما وقتی از طریق تلفن خود به برنامه بانکی وارد میشوم، گزینه واریز چک و انتقال پول درون آیکون فهرست پنهان میشود و آیکون فهرست هم جابجا میشود. گاهی اوقات در بالای تصویر است و بعضی اوقات در پایین صفحه؛ گاهی اوقات در سمت چپ و گاهی در سمت راست است. این بدان معنی است که من باید از حافظه معنایی خود استفاده کنم تا به یاد داشته باشم که این عملکردها در فهرست پنهان شدهاند و همچنین از حافظه حسی و عضلانی برای رسیدن به آیکون فهرست استفاده کنم.
همین مورد دربراره برنامههای دسکتاپ نیز صادق است. هنگامی که در حال ویرایش یک ویدئو هستم، تقاضا برای استفاده حافظه معنایی بسیار زیاد میشود. به عنوان مثال، انتقال بین فریمها به دسته های زدودن، جنبش و محو کردن تقسیم میشوند. انتقالی که من برای استفاده بیشتر ترجیح میدهم، در حافظه معنایی ذخیره شده است. حافظه عضلانی به من کمک میکند تا به بخشی از جدول زمانی که میخواهم برسم و هرچه مهارت بیشتری پیدا کنم، حافظه عضلانی به من اجازه میدهد تا از ماوس برای حرکت بین اسلایدرها استفاده کنم. حافظه حسی به من کمک میکند تا بر اساس آیکون تشخیص دهد که آیا آنچه را که من در صفحه مشاهده میکنم یک پروژه یا کتابخانه است.
هنگام طراحی، اگر بدانید افراد در بیشتر مواقع چه کاری میخواهند انجام دهند، میتوانید محصول را بگونهای طراحی کنید تا این موارد پرکاربرد به راحتی رمزگذاری و بازیابی شوند. بعنوان مثال میتوانید آیکون هر کاربرد را در یک مکان ثابت قرار دهید، از آیکون هایی که آشنا و استاندارد هستند استفاده کنید و از نشانه های معنایی که افراد قبلاً با آن برخورد داشته اند، استفاده کنید.
شاید شنیده باشید که برای بهبود حافظه خود باید بازیهای فکری انجام دهید. کرک اریکسون (2014) نشان داد که ورزش جسمی بیشتر از بازیهای فکری بر حافظه شما تأثیر میگذارد.