به یک اتفاق خاص که حداقل پنج سال پیش رخداده فکر کنید. مثلاً عروسی، دورهمی خانوادگی، شام با دوستان یا سفر گروهی در تعطیلات. سعی کنید افراد و جاهایی که بودید را به یادآورید. شاید علاوه بر آن بتوانید وضعیت آبوهوا و یا آنچه پوشیده بودید را هم به یادآورید.
هنگامیکه شما در مورد این اتفاق فکر میکنید، احتمالاً در ذهن شما مانند یک فیلم کوتاه، مرور میشود. ازآنجاکه شما این خاطرات را به این شکل تجربه میکنید، گمان میکنید که خاطرات بهصورت یکپارچه ذخیره میشوند و مانند یک فیلم آرشیوشده، هرگز تغییر نمیکنند؛ اما این چیزی نیست که اتفاق میافتد.
هر بار که ما به این خاطرات فکر میکنیم آنها درواقع بازسازی میشوند. آنها کلیپهای فیلم نیستند که مانند فایلی که روی هارددیسک ذخیره میشود، در مغز در یک مکان خاص ذخیره شوند. آنها مسیرهای عصبی هستند که هر بار که اتفاقی را به خاطر میآوریم، دوباره ظاهر میشوند. این باعث اثرات جالبتوجهی میشود. بهعنوانمثال، خاطره در هر بار یادآوری میتواند تغییر کند.
اتفاقهای دیگری که پس از اتفاق اصلی رخ میدهد میتوانند خاطره اتفاق اصلی را تغییر دهند. در اتفاق اصلی، شما و پسرعموی شما دوستانی نزدیک بودید؛ اما بعداً رابطه شما براثر یک بحث، رو به سردی میرود که برای سالها ادامه پیدا میکند. در طول زمان، هنگامیکه خاطره اتفاق اصلی را به یاد میآورید، بدون آنکه متوجه شوید، دچار تغییر شده است. تغییرات با این شروع میشود که به یاد میآورید پسرعموی شما فردی کم اثر و سرد در رابطه با شما بوده است، حتی اگر واقعاً درست نباشد. تجربه بعدی خاطره شمارا تغییر داده است.
شما همچنین شروع به پر کردن شکافهای خاطره بهوسیله رشته اتفاقهای بعدی میکنید، اما کل آن بهعنوان خاطره اتفاق اصلی به نظر شما واقعی میآید. در ابتدا شما نمیتوانید به یاد داشته باشید که چه کسانی در شام خانوادگی حضور داشتند، اما از طرفی عمه جولیا را معمولاً بهعنوان فردی میشناسید که در این جمعها حضور دارد و بنابراین در طول زمان خاطرات شما از آن اتفاق شامل عمه جولیا خواهد بود، حتی اگر واقعاً او آنجا نبوده باشد.
الیزابت لوفتس (1974) در تحقیقات خود در مورد حافظه ترمیمی، به شرکتکنندگان ویدیو کلیپی راجع به یک تصادف خودرو نمایش میدهد. سپس از او مجموعهای از سؤالات در مورد حادثه میپرسند و عمداً کلماتی را در سؤالات میگنجانند. بهعنوانمثال، او میپرسید: «تخمین میزنید ماشین در هنگام تصادف بهوسیله نقلیه دیگر چه سرعتی داشت؟» یا «سرعت خودرو را چقدر تخمین میزنند هنگامیکه خودرو دیگر را خرد کرد؟» و همچنین از شرکتکنندگان میپرسید آیا آنها به یاد دارند که شیشهای شکسته بود یا نه.
تفاوت در استفاده از کلمه «تصادف» در مقابل «خرد کردن» را در نظر بگیرید. هنگامیکه لوفتس از کلمه «خرد کردن» استفاده کرد، سرعت تخمین زده شده بالاتر از زمانی بود که کلمه «تصادف» را استفاده کرد و تعداد کسانی که خردههای شیشه را به یاد میآوردند بیش از دو برابر شد. در تحقیقات بعدی لوفتس و پالمر حتی توانستند وقایعی را به خاطرات افراد تزریق کنند که هرگز اتفاق نیفتاده بود.
اگر شاهدان عینی درحالیکه تلاش میکنند آنچه را که دیدهاند را به یاد بیاورند، چشمانشان را ببندند خاطراتشان واضحتر و دقیقتر میشود (پرفکت، 2008).
آیا فیلم «Eternal Sunshine of the Spotless Mind» را دیدهاید؟ این فیلم تخیلی در مورد یک کسبوکار است که خاطرات خاصی را پاک میکند. معلوم میشود که این موضوع واقعاً ممکن است. تحقیقات توسط دانشمندان در جان هاپکینز (راجر کلم، 2010) نشان میدهد که خاطرات واقعاً میتوانند پاک شوند.