آخرین یافتهها حاکی از آن است که نورونهای آیینهای در احساس همدردی با دیگران نقش دارند. ما از طریق همین نورونها، تجربه دیگران را عیناً تجربه میکنیم که به ما امکان درک عمیق و دقیق احساس دیگران را میدهد.
اگر صورت خود را جلوی یک کودک ببرید و زبانتان را درآورید، کودک نیز زبانش را درمیآورد. این اتفاق از دوران طفولیت، حتی یکماهگی، رخ میدهد. خوب این چه ربطی به موضوع دارد؟ این مثالی از قابلیت ذاتی و ساختاری مغز برای تقلید است. پژوهشهای اخير روی مغز نشان میدهد که رفتار تقلیدی ما چگونه کار میکند و شما میتوانید در طراحی خود از این دانش برای تأثیر بر رفتارها استفاده کنید.
جلوی مغز شامل منطقهای به نام قشر پری موتور (در زمان حرکت، موتور نامیده میشود) است. البته سیگنالهای حرکتی از این بخش مغز ارسال نمیشود و این وظیفه بر عهده قشر حرکتی اولیه مغز است. قشر پری موتور، حرکت را برنامهریزی میکند.
هنگامیکه یک بستنی قیفی در دست دارید و متوجه آب شدن آن میشوید، به این فکر میکنید که شاید قبل از اینکه روی پیراهن شما بریزد باید آن را لیس بزنید. اگر تحت نظر یک دستگاه fMRI باشید، خواهید دید که وقتی به لیس زدن بخش آبشده بستنی فکر میکنید، ابتدا قشر پری موتور روشن میشود و سپس هنگامیکه دست خود را حرکت میدهید، قشر حرکتی اولیه روشن میشود. حالا به نکته جالب ماجرا میرسیم. اگر این بستنی شما نباشد که در حال آب شدن است، بلکه بستنی دوست شما باشد و او دستش را بالا ببرد و بستنی را لیس بزند، بازهم زیرمجموعهای از نورون مشابه در قشر پری موتور مغز شما روشن میشود. صرفاً تماشای اقدامات دیگران باعث میشود برخی نورونهای مشابه روشن شوند، درست مثلاینکه خود شما همان فعالیت را انجام داده باشید. به این زیرمجموعههای نورون، «نورونهای آیینهای» گفته میشود.
آخرین یافتهها حاکی از آن است که نورونهای آیینهای در احساس همدردی با دیگران نقش دارند. ما از طریق همین نورونها، تجربه دیگران را عیناً تجربه میکنیم که به ما امکان درک عمیق و دقیق احساس دیگران را میدهد.
به دو نفر که باهم صحبت میکنند توجه کنید. اگر بهدقت نگاه کنید میبینید که بعد از مدتی شروع به تقلید زبان بدن یکدیگر میکنند. اگر یک نفر تکیه دهد، نفر بعد هم همین کار را میکند. اگر یکی از آنها به صورتش دست بمالد، بعدی هم همین کار را میکند.
تانیا چارتراند و جان بارگ (۱۹۹۹) از افراد خواستند که بنشینند و با یک نفر صحبت کنند (یکی از «همکاران» که درواقع بخشی از این آزمایش بود و شرکتکنندگان از آن بیخبر بودند). این همکاران از قصد، ژستها و حرکتهای مختلفی درمیآوردند. به برخی گفتهشده بود که زیاد لبخند بزنند، برخی دیگر صورت خود را لمس کنند و برخی پای خود را تکان دهند. شرکتکنندگان این مطالعه شروع به تقلید (ناخودآگاه) رفتار این همکاران کردند. بعضی رفتارها بیشتر از بقیه افزایش پیدا کرد. دست زدن به صورت ۲۰٪ افزایش یافت، اما حرکت دادن پا با ۵۰% افزایش همراه بود. چارتراند و بارگ در آزمایشی دیگر، دو گروه تشکیل دادند. در گروه اول، این همکاران بودند که حرکات شرکتکنندگان را تقلید میکردند و در گروه دوم حرکات شرکتکنندگان را تقلید نمیکردند. پس از گفتگو، از شرکتکنندگان سؤال شد که چقدر از طرف مقابل خوششان آمد و این گفتگو چقدر پیش رفت. گروه اول به این همکاران و تعامل، رتبه کلی بالاتری نسبت به گروه دوم دادند.
ويلايانور راماچاندران یکی از محققان برجسته در زمینه نورونهای آیینهای است. پیشنهاد میکنم صحبتهای او درباره نحوه تحقیقاتش را در TED تماشا کنید.